این خاطره توسط استاد ذبیحالله وزیری به نقل از پدرشان عبدالعلی وزیری (پهلوان شهر سمنان) نقل شده است.
اگر سمنانی باشید حتماً درباره سیستم تقسیم آب در شهر سمنان میدانید. پهلوان عبدالعلی وزیری، تقریباً هر روز و در همه فصول سال، صبح خیلی زود برای شنا به یکی از استخرهای داخل از جمله، استخر شاهجوق میرفتند و مدتی در آن شنا میکردند. بسیاری از میانسالان سمنانی در دهههای سی و چهل، خاطراتی نقل میکنند که نشان میدهد شاهد شنا کردن ایشان پس از شکستن یخ استخر در فصل زمستان بودند.
یکی از روزهای تعطیل و برفی سرد زمستان، زنگِ درِ منزل ما واقع در میدان منوچهری (کوچه جم)، به صدا درآمد. من برای بازکردن در رفتم. آقای حبیب استخربان، استخربانِ استخر لتیبار، پشت در بود. از من پرسید: «پدرت خونهست؟» گفتم: «آره» گفت: «ممکنه بهشون بگید بیاد دمِ در؟» من رفتم به پدرم خبر دادم که حبیب استخربان با شما کار دارد. حبیب استخربان به زبان سمنانی به پدرم گفت: «پهلوان دستم به دامنت. استخر پر شده و آب داره سرریز میشه. هرکاری میکنم امروز نمیتونم توپیِ استخر رو بکشم. حتّی با کمک چند نفرکشاورز هم نتونستیم. ممکنه شما وارد استخر بشید و علتش رو پیدا کنید؟ چون اگر آب استخر سرریز شه بدنه خارجی استخر هم خراب میشه.»
پدر که هیچگاه از کمک کردن به دیگران، آن هم در راه خیر مضایقه نداشت و از حبیب استخربان مهلت خواست تا لباس بپوشد. او لنگی با خود برداشت و همراه استخربان به طرف استخر لتیبار رفتند. وقتی پدر به خانه برگشت از ایشان پرسیدم: «مشکل استخر حل شد؟» پدر گفت: «دیروز عصر وقتی که استخربان داشته توپی رو توی سوراخ خروجی آب استخر مینداخته، همزمان قلوه سنگی به داخل سوراخ غلتیده و بینِ توپی و دیواره خروجی گیر کرده. استخربان وقتی وارد استخر خالی شده تا اطراف توپی رو با گِلِ داخل استخر بپوشونه، سنگ رو ندیده. امروز که استخر پر از آب شده، فشار آب نذاشته که توپی رو بکشن بیرون.» من پرسیدم: «پس شما چجوری این کارو کردین؟» گفت: «لباسم رو درآوردم، لنگ رو به خودم بستم و شیرجه زدم توی استخر، وقتی گِلِ اطراف توپی رو با پا کنار زدم، سنگ رو دیدم. فوراً پاهام رو ستون کردم و توپی رو بغل کردم و هر چه زور داشتم تو پاهام متمرکز کردم. یک یا علی گفتم و توپی رو از سوراخ خروجی درآوردم و به بالای آب آمدم. کمی تو آب استخر شنا کردم و از استخر خارج شدم.»
البته بعداً از دیگران شنیدم که پدر بعد از خارج شدن از استخر، مورد تشویق و قدردانیِ استخربان و کشاورزانی که در آنجا بودند، قرار گرفته اما این مطلب را به من نگفت و این است خصلت پهلوانان که هیچگاه از خود تعریف نمیکنند و اگر از ایشان تعریفی هم شده باشد، جایی بازگو نمیکنند.
خاطرات بیشتری از عبدالعلی وزیری را اینجا بخوانید: