گفتگوی اختصاصی سمنان امروز با استاد هوشنگ مرادی کرمانی؛
در هفته گذشته، گشایش «کتابخانه تلفنی باران»، بهانهای شد تا فرهنگدوستان سمنان پس از سالها با خالق «قصههای مجید»، دیداری تازه کنند. هوشنگ مرادی کرمانی، «عقربه»های ساعت قصه را به وقت سادگی تنظیم میکند. میگوید همه قصههای تاریخ اینگونهاند. جرقه کوچکی در ذهن کسی، «پیرمرد و دریا» را آفرید، واقعه کوچکی در اصفهان، «شازده احتجاب» را و نکتهای ساده و معمولی، «سو و شون» را. معتقد است که قصه باید زیر خاک زمان مدفون شود تا جوانه بزند.
خودش هم اینگونه است؛ بعضی قصههایش را پنجاه سال در کولهبار ذهن از اینسو به آنسو کشیده تا در آخر میوهای «نه تر و نه خشک» از آن برآمده است.
کوتاه سخن؛ «شما که غریبه نیستید»، مهربانی مردم سمنان، و به ویژه پاسداشت روز تولد استاد، میلی به یک مصاحبه طولانی برای استاد باقی نگذاشته بود؛ اما در حاشیه آیین گشایش کتابخانه تلفنی باران، دقایقی کوتاه، بختیار شدیم و پای صحبتهای «چهره ماندگار ادبیات داستانی» نشستیم. شما را به مطالعه این گفتگو دعوت میکنیم.
شما پیشتر بارها نسبت به درهمآمیختگی زبان فارسی با دیگر زبانها ابراز نگرانی کردهاید؛ اولا از دیدگاه شما چه عواملی این امر را تشدید میکند و ثانیا وظیفه نویسندگان در این میان چیست؟
در این ارتباط نقصان وجود دارد اما تقریبا میتوان گفت که این، طبیعت زندگی ماشینی و استفاده از وسایل ارتباط جمعی، به ویژه دنیای مجازی است. در دنیای مجازی افراد میخواهند به سرعت حرفشان را بزنند و به دنبال واژهای تازه و نثر خوب نمیگردند. وظیفه نویسندگان این است که حرفشان را با واژههای ناب و جذاب بزنند و در ضمن، زبان فارسی را تقویت کنند و گسترش دهند.
در کشور ما به نسبت دیگر کشورها، سهم فیلمنامهخوانی و نمایشنامهخوانی از مجموع کتابخوانی ما، سهم اندکی است؛ آیا این موضوع از دیدگاه شما یک نقص به شمار میرود و اگر چنین است برای حل آن چه باید کرد؟
فیلمنامهها دقیقا مثل نقشه یک شهر هستند. برای این که داستانی گفته شود و فیلمی ساخته شود، ابتدا نقشه آن را میکشند، یعنی فیلمنامه آن را مینویسند. من معتقدم فیلمنامه برای اجرا شدن مقابل دوربین و نمایشنامه برای اجرا شدن روی صحنه است؛ و نه برای خواندن. البته دانشجویان هنر و به ویژه دانشجویان سینما باید فیلمنامهها و نمایشنامهها را بخوانند اما مردم عادی با این نوشتهها ارتباط برقرار نمیکنند؛ چرا که شرح صحنه و توضیحاتی در آن داده شده که نه برای مخاطب مهم است و نه با آن آشنایی دارد. باید داستان برای مخاطب روایت شود. در هیچ نقطهای از جهان، نمایشنامهها چندان پرفروش نیستند.
خواندن نمایشنامه مانند این است که شما به جای این که میهمانتان را در سمنان بگردانید، نقشه سمنان را به دستش بدهید و بگویید آن را در بغل بگیر و بخواب!
«قصههای مجید» توسط شما که یک کرمانی هستید، نوشته شده اما به شایستگی آن را در قالب لهجه اصفهانی ریخته و اجرا کردند. شرایط کرمان برای اجرای این کار مناسب نبود؟
بله همینطور است. اجرای قصههای مجید در اصفهان صورتگرفته، چرا که شرایط در اصفهان بیشتر فراهم بود. مشابه این کار برای ارزانتر، بهتر و راحتتر انجام شدن کار، در تمام دنیا مرسوم است.
نمایشنامههای مشهوری در سراسر دنیا بارها و بارها و به زبانهای گوناگون به اجرا درآمدهاند؛ چرا ما نتوانستهایم قصهای برای جهان بگوییم که تا این حد فراگیر شود؟
آیا ما توانستهایم اتومبیلی بسازیم که در تمام جهان معروف شود و مردم در سراسر جهان آن را خریداری کنند؟ مسلما خیر. اما در مقابل فرش و قالی ما در جهان مطرح است. به هر حال، هر سرزمینی، رهاوردی دارد. واقعیت این است که ما هنوز تولیدکننده فیلمنامه و نمایشنامههای جهانی نیستیم و نباید خود را از این بابت سرزنش کنیم. زبان فارسی، یک زبان منطقهای است که تنها در ایران، افغانستان و تاجیکستان به طور عام استفاده میشود؛ بنابراین زبان فارسی به نسبت برخی زبانهای دیگر، مخاطب زیادی ندارد. باید تلاش کنیم تا آثار فارسی به زبانهای دیگر ترجمه شود. نکته دیگر آن است که باید زمینههای آموزش زبان فارسی در جهان گسترش پیدا کند که این کار در حال انجام است.